هیچ صلیبی نمیبینی که بر گور دست جمعی یاران افراشته شده باشه
زنان بیوه یشان را نمیبینی که شیون کنند
ولی یکی از راه میرسه که یک دسته گل با خودش داره
که شعله های جاودانگی رو می افروزه
زمین در این حوالی در هیاهو و چاله چاله بود
ولی حالا با گرانیت سنگ فرش شده
در جنگ هیچ سرنوشت جدا از همی نمیبینی
تمام سرنوشتهای سربازان یکی شده
شاید در سوسو شعله ها ابدی یک تانک شعله ور را ببینی
ببینی خانه های مردم روس آهسته آهسته خاکستر میشن
رایشستاگ در آتش اسمولنسک در آتش
قلب سوزان یک سرباز
هیچ زن بیوه ای بر سر مزار شوهر از دست رفته اش شیون نمیکنه
اینجا جای مردان پرصلابته
گور یاران بی صلیب مانده
ولی این زندگی رو آسون تر میکنه؟
|